در پاگرد خیابان حوالی عصر می نشید رایحه ی عطر تو بر مشام من ومرا مجاب می کند به آمدنت می نشینم بر گرده گذرگاه تا از رد عبورت بقدر چکامه ای نفس برگیرم در دستانم دسته گل دلخواه توست آغوشی بیاور تا این هدیه…
از تو می نویسم وبرای چشمهای تو درست حالا که در پلک شب اسیر تقدیریم پیغامش را یاکریمی از پنجره نیمه باز آورد تا جانمان را به شعر به چند جلد کتاب به خاکستر آتشی که ققنوس از آن برمی خیزد پیوندی ابدی بزند در…
سینه سرخی آسمان و بدگمانی های من به رابطه ای که دلشوره هایش گونه هایم را می شوید من به درنگ عشق در کالبد تن واقفم وحسرت گنجشکی را دارم که تشنه جرعه ای مهربانی ست در پاییز زنگار گرفته وحالا در گذرگاه شهریور به…
