حوالی بامداد نگاهش در رصد مکاشفه ای همطراز دیده به دیده اش دارم؛عاشق وار طوری که درجانش درجانم می ریزد انبوهی از کرشمه های حضور دست در آغوش شکیبایی بسان همیشه وقتی عامل اصلی اتفاق های پیش رو قلب رئوف اوست و باطنی که میل…
زندگی بوی گلهای تازه ای را می دهد که همین الان از گلفروشی سرخیابان به دست بوسی تو نائل شدند هوای دلتنگی دیگر کاری از پیش نمی برد توکه هستی احساس بودن توست که غوغا می کند درکالبد تن وتنهایی را می رهاند از خانه…
سالها بعد … رهگذران خواهند فهمید فصل عبورت را … و رازِ طعمِ ملسِ انارهای باغ را … #علیرضا_ناظمی 1
