برای بستن ESC را فشار دهید

0 13
2
علیرضا ناظمی
2 دقیقه مطالعه

ماه می‌شوی… آرام، آرام  در سکوتِ واژه‌های سپیدِ من مثل هاله‌ای در حجاب و زاده می‌شوی ؛ چون جنینی از نور در رحمِ تاریکِ شب‌هایم هر شبانگاه که پناه می‌برم به دامنِ نقره‌اندود قامت پژواک خاکستری ات چشم در چشمِ تو حتی وقتی نمی‌بینمت… و…

0 11
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

ساعت عاشقی از نو کوک شده است عقربه‌هایش هر ثانیه را به نام تو زخم می‌زنند… و من؛ در آغوشی از که از گذرگاه‌های تنم  ردپای تو را شسته‌اند… تنها سایه‌ات را مثل آخرین برگِ دعاهای پاییزی درحالی که پوست سینه‌ام  هنوز جای ناخن‌هایت را…

0 11
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

چقدر نزدیکیم و چقدر دور… من به این شباهتِ مشترک در تنگنای زمانه‌ای افسرده‌حال که قاب پنجره‌هایش از فرط انجماد هر شب تنگ‌تر می‌شود سخت پیوندی دارم: عمیق لبریز از عطشی که بر جان می‌نشیند و تو را چه ساده می‌توان یافت در پیچ‌وخم هوس‌های…