برای بستن ESC را فشار دهید

0 57
2
علیرضا ناظمی
2 دقیقه مطالعه

دلم که می گیرد قرارم را می گذارم برای گریه‌ی روی شانه هایت به یاد آن دم که دستانت را —چون برگ‌های قرآن— می‌بوسیدم و می‌گذاشتم بر چشمانِ تشنه‌ام —آه! چه شبهایی که…  دلم که می‌گیرد  خاطراتم را می دوزم به خلسه‌ی خلوت تو  به…

0 90
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

آمده‌ای تا خانه‌ی ویرانِ مرا  درهم بپاشی  از این آشفته که دیگر هیچ نمانده— و ببری‌هستی ‌مرا که  تهی‌ست‌از‌هرامیدی شکایت دارم ؛  اما از کِه؟ نمی دانم؟ و تنها در این تنهاییِ بی‌پایان به شِکوِه فریاد می زنم  آمده‌ای تابِرُبایی  آخرین ذرّه‌ی آرامش را هم…

0 78
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

درکشف لایه های عمیق شعر به تو رسیدم با دستهایی از گلدانِ سخن برآمده غنچه‌های نمکین واژه‌ها بارور شدند به میوه‌های تابستان  به شورِ شیرینِ شهد ِتوت‌فرنگی دستهایم با آغوش تو چون شاخه های سبز درخاک عشق ریشه دواند من با شعر مأنوس شدم و…