چشم درراهم تا بازآمدنت را به شکوه بیکرانه ای آذین ببندم شهر غرق شعف شود وچشم های من از حظ وجودت آلاله بچینند حالا که وقت رویش گل های شمعدانی نزدیک است #علیرضا_ناظمی 2
من آغاز توام درمن دیگری وقتی درچکامه ها عقلانیت سرک می کشد وسایه های سیاه درروشنای سپیدشعرها پا می گذارند هولکی روی سطرها تو نسبتت را با من بگو واز حافظه تاریخ رد شو رد تاریکی رابزن بگذار دیگران حدس بزنند که پیشتر ازاین هم…
حلقه های مهربانی آغوش باز رؤیا ساحت قدسی نگاه تو آرامشی توأمان با حظ تماشایی گیسوان تو رخ در رخ آفتاب شور آمدنت از بیکرانه ها افراشته قامتت در رزم واره دلکش حضورت دستی که به سمت تو دراز است دستی که از من برمی…
