دستهای تو بوی مهر می داد وچقدر کبوترانه بال گشودیم با آرامش خیالی لبریز چکامه های شور تا لختی بیاساییم در آن آشیان مُحبّت وحالا سالهاست از سفر باز می گردیم هر بار غوغا کنان همنوای جار جاشوها تا درنگی داشته باشیم در هوای…
در قاب چشمهایت پروانه وار به سمت روشنای دستهایت جهیدم وحالا درمیانه ی انبوهی از دلخوشی ها غرقه ام آمده ای تا جانم باشی جانم باش… #علیرضا_ناظمی 1
خوش به حال من که بوی قهوه ی تو را می شنوم هنوز #علیرضا_ناظمی 1
