برای بستن ESC را فشار دهید

0 80
4
علیرضا ناظمی
4 دقیقه مطالعه

بخاطر تو با پالتوی آبی نقره ای  آمده بودم گرم تماشا بیاد آن عصردلخواه که گره خورد عاطفه‌ی‌مان درچند صد متری مترو  نگاه رهگذران  ریگ خیس پیاده روبود من شیفته ی آن سلیقه‌ات در پیچ وخمِ مدرنیته‌ تو …   با قامتی از جنسِ سنت…

0 80
3
علیرضا ناظمی
3 دقیقه مطالعه

در حافظه ی من… ردِّ پای تو، سه خط شعر  و برگه‌های کاهی رنگ پریده ای همچون شبنمی بر لبه‌ی فراموشی می رقصند لبخندهایم  چون برگهای پاییزی از سر انگشتانم   خروشان می چکند  و در سطرهای آغوش بی پایانِ تو آرام می‌گیرند… دستهایت مثل…

1 132
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

من بودم، تو بودی و باید…  در _هیجان_نبودنت خاموش می‌ماندم سکوتِ من قفسی است پر از آوازهای خشکیده درگلو… هرصبح هزارپرستوی ساکت می خرم وتاپاسی ازشب آنها را بادستهای‌بسته‌ام رهایشان می کنم‌ در اسارت پرواز سالهاچراغِ پنجره‌ام فانوسِ بی‌درمانِ انتظار بوده هر شب چلچراغِ تنهایی‌ام…