به سوی من دستی دراز است همراه دسته گلی که آمیزش عقل ودل می کند ورکاب در رکاب احساس انداخته در ذهن ناشکیب دنیا را گلستان نشان می دهد من از اسب زمان پیاده می شوم در هیأتی از لبخند دستهایت را می فشارم وگلها…
از راه دوری آمدم از فرسنگ ها فاصله وبرایت قلبی آوردم که لبریز است از احساس وتو مرا در رج به رج سطور دستهایت مثل واژه ای پناه دادی پروانه وار، شعر شدم در مسیر ِسیر ِتماشایت به دور از آشفتگی های حواسم بالغ شدم…
نزدیکتر از من به من دراستعاره های مصرحه ی شعرهایم جا خوش کرده واژه های نامش دستهایش تبلور احساسند با ریشه های عمیقی از جنس مهربانی نزدیک است به من از من به من نزدیکتر #علیرضا_ناظمی 2
