نهال ؛ حالا که تازه قد کشیده است آه ، دق نکند !چقدر تا ماه فاصله دارد به کدام سو روانه باشم نارون ها را به تماشا بنشینم _از فرط عشق ثانیه_ و از فراتِ لبخندت جرعه ای از مهتاب بنوشم بر لبِ دریای بیکرانِ…
به استقبال چشمانت در پنجراه ِ افق خواهم دوید تا برای هفتهی بعد ریزشِ انگشتانت بر پوستم چون برگهای باران قامتِ خمیدهی آرزوها را با شرابی از نورِ دیدارت سیراب کند که من، چون اسفند ِنارسی درخاکستر خاموشی در سایهی سنگینِ کوهی خفته بودم ـ…
زخمه های سه تارِ شکسته اتاقی خالی از صدا در هیبتِ سربازی که چکمه هایش رگبارِ تاریکی را بر پیکرِ خاک میپاشد. مترسکها… با کفشهای گِلی و پاهای خسته جغدی میشوند پیر با آوازِ غرابی که از درختِ بلوط سینه می سوزد سایهی ابرهای سیاه،…