برای بستن ESC را فشار دهید

1 98
4
علیرضا ناظمی
4 دقیقه مطالعه

زخمه های سه تارِ شکسته اتاقی خالی از صدا در هیبتِ سربازی که چکمه هایش رگبارِ تاریکی را بر پیکرِ خاک می‌پاشد. مترسکها…  با کفشهای گِلی و پاهای خسته جغدی می‌شوند پیر  با آوازِ غرابی که از درختِ بلوط سینه می سوزد سایه‌ی ابرهای سیاه،…

1 158
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

درخلوت  خیال  پلنگان  چشم  تو مدهوش  وسرخوشم با  خاطری  خوش  از  تپش  قلب کوچکت من  باز  از ملاطفت و بودنت خوشم پیشانی  ام  فراخ دستان  من  بلند آن  نازکان  مهر  حریر نفس پسند را ای نگار نازسمن موی خوش زبان هربار پیش کِش با لطف؛…

0 110
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

من هنوز به باورِ پَرِهای سپیدِ بادبادکها که هر صبح از چینِ پرده‌ی خوابم می‌گریختند ایمان دارم… و به روشنای چهره‌ی نمناکِ مادرم که زیر فانوسِ لرزانِ سحر در گوشِ زمان می‌خواند: ستاره‌ای بر گُلوگاهِ تُنِکِ شب نشسته و تو روزی با انگشتانِ معصومِ آذرخش…