برای بستن ESC را فشار دهید

1 108
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

به استقبال چشمانت در پنجراه ِ افق خواهم دوید تا برای هفته‌ی بعد ریزشِ انگشتانت بر پوستم  چون برگهای باران  قامتِ خمیده‌ی آرزوها را با شرابی از نورِ دیدارت سیراب کند که من، چون اسفند ِنارسی درخاکستر خاموشی در سایه‌ی سنگینِ کوهی خفته بودم ـ…

1 98
4
علیرضا ناظمی
4 دقیقه مطالعه

زخمه های سه تارِ شکسته اتاقی خالی از صدا در هیبتِ سربازی که چکمه هایش رگبارِ تاریکی را بر پیکرِ خاک می‌پاشد. مترسکها…  با کفشهای گِلی و پاهای خسته جغدی می‌شوند پیر  با آوازِ غرابی که از درختِ بلوط سینه می سوزد سایه‌ی ابرهای سیاه،…

1 158
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

درخلوت  خیال  پلنگان  چشم  تو مدهوش  وسرخوشم با  خاطری  خوش  از  تپش  قلب کوچکت من  باز  از ملاطفت و بودنت خوشم پیشانی  ام  فراخ دستان  من  بلند آن  نازکان  مهر  حریر نفس پسند را ای نگار نازسمن موی خوش زبان هربار پیش کِش با لطف؛…