از وقت طلوع ستاره تو سالها گذشته است دیگر به استمداد ستاره های قطبی فکر نمی کنم از خوشه پروین استمداد نمی خواهم دلم را به مشقت راه در بیابان های تفتیده گره نمی زنم به تنها چیزی که می اندیشم قبلهگاه نگاه توست من…
تکرار در تکرار موسیقی دلکش صدای پای تو صوت دلنشین رقص النگوهایت هوای بی گمانه ی فروردین بهاریه دربهار وتو که با دسته گلی آراسته به خانه ما قدم نهادی تا دیگر بار عاشقانه نگاهمان گره بخورد در هم حالا که هنوز فرصتی برای دوست…
درواپسین روزهای درد فصل خوشی از ماندن خلاصه می شود دردفتر زندگی مان یادگاری به جامانده از گذشته ی دور وسهم ما که غارت شد وبر ناخن های ما جز خراش آن فاصله چیزی نماند مستأصل چشم به آینده داریم جوشیده در فرسوده های فرتوت…