برای بستن ESC را فشار دهید

0 107
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

در ظلمتکده‌ی دلتنگی‌ها  که چشمهایت‌مثل‌باران‌ِ بی‌زمان می بارید به ماه پناه بردم مثل نورستارگان  که بر چهره‌ی مهتاب چشم پالیدند  هرسه اشکمان درهم پیچید من  سکوت‌ رودخانه نسیم وزمان درگرداب اشکهایمان حلقه شد #علیرضا_ناظمی 3

0 143
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

تو از دلتنگی نوشتی   و من   درخت بی‌برگی شدم که   آمالش را بادهای خزان   به آشیانه‌ی کلمات پرندگان غریب برد   ببخش؛   ریشه‌هایم حتی نمی‌توانند   به خاک خاطراتت برسند چمدان عذر خواهی‌گشوده شرمسارم که!! دستم نمی رسد برای باغبانی…

0 126
2
علیرضا ناظمی
2 دقیقه مطالعه

شب، پناه گرفته در سکوت پا می‌گذارم به خواب‌هایت آن‌گاه که بر حاشیه‌ی مبل برلاله ی گوش دقایق —شاخه‌های شکسته‌ی شب—   گردن می‌سپارند به لرزه‌های باد… من با مَداد بیقرارم بر پوسته‌ی سپید توری تن تو گل‌های آبی تشنه‌ای را می‌کارم در خاکی که…