صدای او را که میشنوم گریههایم آمیخته میشود با لبخندهایش از دور دستها دستهای شفقت او به سمت من دراز میشود همنوا با اشک با اهستگی سخنِ صبورانهی سروها و صدای پای کسی در جوی روانِ این سالهای رفته رقصکنان میتازد بر شمایل شب و…
از راه میرسی و ترسیم میکنی عشق ابدی مرا شبیه شاتوتهای زیر درخت که با قانون جاذبه راهی پیدا کردند به مقصد دلها با چکمههایی سرخ و زیبایی جادویی خاصی زنانه و حالا دوباره پاییز میرسد از گرد راه تو برای اولین بار قدم میگذاری…
پیش از آمدنت تنها بودم شبیه پنجرهای رو به ساحل در انتظار موجهای بیقرار گریزان از هر چه مهربانی و کارم به نگاه به سنگفرشهای خیس خیابان کشیده شده بود شبیه بودم به سیب گازنزدهی کالی مانده روی درخت که از فرط آفتاب پوسیده شده…
