برای بستن ESC را فشار دهید

0 104
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

حجمِ انبوه بودنت  در جانِ من جاریست چون بیکرانه ی‌دریای پارس به آواز و بیان و چه تماشایی ست شبهنگام پرسه در مرز خواب و بیداری در جذر صبح تماشایت به تقلای‌بُرشی از نفسهای تو درهرصبح … حالا که من فرهادوار در بیستون مواج موهایت…

0 83
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

دلتنگی و دیگر هیچ… دراسارت لباسهایم، دربُعد زمان فقط سایه‌ات، روی دیوارِ اتاقمان با هرباد که ازپنجره می گذرد،می‌لغزد خانه پرمی‌شود از عطرگلهای رازقی میز پرفکت دونفره ی مان و قاشقِ زرد استیل، کنارِ فنجانِ سردِ چای نبودنت را یادآور می شود و باز هربار…

0 86
3
علیرضا ناظمی
3 دقیقه مطالعه

لابلای برگه‌های پیچ‌خورده‌ی‌خاطرات  جای خط خوردگی های عمدی وسط حوض ابری شعرها به دنبال روزهایی می‌گردم که مثل تاریخهای مدادی محو شدند روی تقویمی که ده سال پیش دایره‌های قرمزش را با ضربدر آبی کشیدم… قهوه‌های سردت، دور لبِ فنجان  حلقه گذاشته اند …  …