برای بستن ESC را فشار دهید

0 119
3
علیرضا ناظمی
3 دقیقه مطالعه

هنوز چشمهایم به آن نیمه بازِ آفاق است به مرزی که بیداری را با نوایِ صلحِ آیینه‌ها گره می‌زند. زنی با ردایی از نور در هیبت طلوع خنده‌هایش را به باد می‌سپارد و به آسمانهای بی‌قاب بال می‌گشاید به روی سار کوچکِ زمین آغوش می…

0 100
2
علیرضا ناظمی
2 دقیقه مطالعه

ما ایستاده‌ایم بر لبه‌ی پرتگاهی از خاک تا ریتمِ خاموشِ قرنها را با فریادِ خویش بشکنیم و در هیاهویِ شکستنِ زنجیرِ رودها نسلی را که آفتاب سوخت به آغوشِ بارانی از جوانه بسپاریم زخمهایمان گُذرگاهِ درختان کهنسالِ این سرزمین است که از ریشه تا شاخه…

0 87
2
علیرضا ناظمی
2 دقیقه مطالعه

امشب نمی‌دانم!   تو درکجای کوچه‌های این کهکشانی ؟ من از سنگینیِ نگاه‌هایِ سرگردان ستاره‌ها به تو می‌گویم فقط می‌دانم پرهایِ شوقت را باد همراهش می برد تا از جفای روزگار به ما با سینه‌هایی که از دکلمه هایت رنگ گرفته اند  سیمرغ سحر، آوازِ…