آمدنت، پس از فصلِ رفتنها در شبی رخشرَوانه از شیهههای بیقرار در چشمبندِ عشق، که از پرواز میترسد پای چراغانِ تاریکی اشکخندههای گمشده… و آواز جیرجیرکها… (مکثـی، به درازای شبـ/تـا) در پیشخوانِ سکوتِ سپیده تا ناممکنها بال بگشایند و آنگاه ماه بر شاخههای مهر، میوهی…
در فراسوی خیال تو پشتِ پنجرههایِ التیام —آینههایِ شکستهی آرزو— خمیده به ردِّ نگاهت در سایهسارِ مهرت — ایستاده باران باش و ببار از ابرهایِ مه آلود آرزو تا شستشو دهد این زخمهایِ بیکران را تا بروبد این بیابانِ دلتنگی را سکوت رابشکن! مرا با…
در رگهایم میتپد قلبی که جای تو جا مانده است درآن تبِ تنِ تو، آتشیست که بر گونههایم جوشی سرخ مینشاند هر صبح پیش از آنکه خورشید طلوع کند در چینِ لبخندت خانه می کنم موهایت را هر شب مثل برگهای پاییزی شانه میزنم و…