برای بستن ESC را فشار دهید

0 91
5
علیرضا ناظمی
5 دقیقه مطالعه

اگرتو‌ می خواستی باران هم‌می بارید شبیه الان که خواستی ومن عاشقت شدم شبیه قاشقی که خم شد شبیه مدادی که تعظیم کرد ورقی که بُر خورد اصلا توکیستی؟ که هرچه بخواهی می شود توبازتاب قانون هشتم کدام واقعه ای که‌من درحسرت تماشایت اینگونه دیوانه‌وار…

0 87
3
علیرضا ناظمی
3 دقیقه مطالعه

عذرخواهم چیزی ندارم بگویم جز قطعه پاره هایی شعر واندک آغوشی که سهم آوای بهارمهربانی توست رگهای گردنم را شاهد می آورم تا قدر دوست داشتنم را به توبگویند دراین زمانه‌ی درد که تو برای رهایی از چالش ها آستین‌غم به‌دهان داری چیزی‌ندارم جز چشمهایی…

0 77
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

روی‌پلک های من رؤیای نیمه شبی راه می‌رود بی آنکه بپرسد! چرا من بیدارم ؟ وغرقه در‌ یادِ که هستم از عرق شرمم نمی پرسد صدای پای او‌ را‌ هم که روی گونه هایم چون خزنده ای خرامان خرامان آشیانه می کند نمی‌شنود من مراقبم…