با تو شاعرانه سخن می گویم بانو با واژه هایی درقالب جملات وقتی شب خاموش فریاد می زند درنفس ِ هروله ها شعرهایم دوست داشتنت را من به زبانی ورای فهم ستارهها باتو سخن خواهم گفت در دست نوشته هایی زودهنگام که زلال، جاریمیشوند در…
آراممکن… بهوعدهی دیداری بگذار درمن نفس بکشدمرزهای تنت آیینه وار مناز روشنیواژهای بکر تو درشب های تیره ی جانکاه کوزه ای لبالب از التماس محبت دارم و از قداست کلام نافذت آرامش می جویم به پرده ی سازی قنوتم را آرامشببخش ومکرر از عصیان ِ…
چه بهاری خواهد شد امسال رقص بارانی نگاه تو وچنگ انداختن واژه های آرامش در دستهای من به وقت هرسپیده با نگاه هایی عاری ازشهوت واشاره های لبخندت که مرا هربار درتاریک روشن کرتها به مهمانی فرا می خوانند دربند هیجان نگاهت آغشته به آغوش…