هر چه باد هرچه دلتنگی هرچه پنجره سوسو می زنند در تقلای رسیدن به تو بگو از کدام سو به سویت روانه باشم حالا که هیچ ظرفی گنجایش این بی صبری مرا ندارد #علیرضا_ناظمی 1
در تماشایم دامگه گل ها را در حوالی تو تا به تاراج برند از ابریشمین گیسوانت رشته رشته نرمینه های احساس را به ترفندها پنجه از حسادت به دیوار می کوبم و از آتش خشم فریاد بر می کشم از جای به ناگهانی می جهم…
به تو قولی نمی دهم که نتوانم عملی کنم باید سر وعده ام بمانم همانطور که تو ماندی برای راز پوشی هم شده کمتر به من تلنگر بزن شبها برای عاشقانه ای در بزم مان میان من وماه بایست به روشنای ستاره ها خیره شو…