چقدر نزدیکیم و چقدر دور… من به این شباهتِ مشترک در تنگنای زمانهای افسردهحال که قاب پنجرههایش از فرط انجماد هر شب تنگتر میشود سخت پیوندی دارم: عمیق لبریز از عطشی که بر جان مینشیند و تو را چه ساده میتوان یافت در پیچوخم هوسهای…
از کوچ ساحل آمدی دریای من سواره بر موج چشمم درتسخیر ِ امواج تپنده به هوای تنفس ساحل ومن همه تن نظاره به هیأت چتر زلفانت در فوج فوج ِ بارش شهابی از مسیر مهتاب از مه آلود بیقرار عینکی در شب زفاف شیشه های…
شب آبستن چشمهایم می شود وقتی در تکاپو ماه و انتظار را مرور می کنم #علیرضا_ناظمی 2
