برای بستن ESC را فشار دهید

1 16
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

غرورت را چون سایه‌ای بی‌صدا پیشکشِ اقاقی‌های کوچه کن آنان که هر صبح پروانه‌وار  بر گلدان نگاهت می‌نشینند  و با روشنایی صبحدم بال‌های سپیدشان را در طلوع همیشگی چشمانت می‌شویند و باد را فراموش نکن همان که عطرِ نفس‌های‌ تو را از سینه‌ی گرم زمین…

0 10
2
علیرضا ناظمی
2 دقیقه مطالعه

هر شب با سپرِ صبرِ ستاره‌ها می‌آید و مردمک‌هایم دو پاسبان‌خواب آلوده ی حریص در رزمگاهِ نگاهت به کمینِ نورِ تو خفته‌اند زمان تنگ‌تر است از گذرِ نفس و من با هر تپش از عشقِ تو درکوچه های مهتاب شب آرام،می‌خرامم یکه و تنها… حرفی…