برای بستن ESC را فشار دهید

1 31
3
علیرضا ناظمی
3 دقیقه مطالعه

گاهی در من بیدادگری به نگاهی…  در گیرودارِ شاعرانه‌هایی از‌سمت‌سینه‌ی سبک سوزان دلتنگی و حالا به من بگو! ای مسافر مهتابی مهجورخانه ی‌مهر چه کنم !؟ پیراهنِ تُنُکِ اندوه را که بوی‌ دهاندره‌ی دیوارها را می‌دهد  از تنِ این تاریکی بِکَنی وپاهایت را در حوضِ…

1 18
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

غرورت را چون سایه‌ای بی‌صدا پیشکشِ اقاقی‌های کوچه کن آنان که هر صبح پروانه‌وار  بر گلدان نگاهت می‌نشینند  و با روشنایی صبحدم بال‌های سپیدشان را در طلوع همیشگی چشمانت می‌شویند و باد را فراموش نکن همان که عطرِ نفس‌های‌ تو را از سینه‌ی گرم زمین…