برای بستن ESC را فشار دهید

0 17
2
علیرضا ناظمی
2 دقیقه مطالعه

در آتشِ نگاهت که هر بار شاخه‌های بی‌قرارم را می‌سوزاند قد می‌کِشم تا قامتم چراغِ شبانیِ ماه شود بر فراز تپه‌های سکوت… شب، وقتی باد، دامنِ سپیدت را  پر از بوی عطشِ زمینِ خشک تا زانوی ستاره‌ها بالا می‌زند دست‌هایت را گره می‌زنی به نخِ…

0 20
2
علیرضا ناظمی
2 دقیقه مطالعه

دیده باز کن! تا سُهره‌ی عاشق در چشمانت آوازِ رسواییِ این سرِ بازار را با مضرابِ گیسویِ تابدارت بر وترِ سه‌ تارِ نگاهم بکوبَد… از دردِ شانه پهلویم چین خورد  به قاموسِ شکست واژه‌ها قرقره شدند از نخِ گلویم بختِ کجآمده پیچکِ خانه ی ما…

2 19
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

نشسته بر لبِ پنجره ‌ی نگاه چشمانِ زنی، با گیسوانِ باد و آغوشی از نور شعله‌ور در مهتاب پر می‌کند از یادِ او مرا چه ناب… چه دلبرانه… و من، در این شکفتنِ بی‌قرار از پیله تا پروانه  تا شمعِ سحر در آغوشِ ترنمِ ملیحِ…