برای بستن ESC را فشار دهید

4 22
3
علیرضا ناظمی
3 دقیقه مطالعه

هنوز تو چایی را در کاسه ی‌ فیروزه… خوش‌تر از عقیقِ آسمان رنگ می‌زنی و من چقدر ، دلم ریسه می رود  برای شعف شبانه ی شوق تو زخم‌های همیشه‌ام را نمک‌پاشی نکن حالا که شیرینی را از مادر به ارث برده ای و قند…

3 20
2
علیرضا ناظمی
2 دقیقه مطالعه

در آستانه‌ی بی‌پایانِ راه‌ها ایستاده‌ام با چشمانی که از بارانِ انتظار تَرَک برداشته است… بگو: از پیچِ کدامین کوهستانِ غروب پا به دشتِ دیدار می‌‌گذاری؟ تا آغوشِ چشم‌هایم را چون رودباری از نور در مسیر گام‌هایت بگسترانم… شب پَرِ سپیدِ خیالت را در تاریکیِ پنجره‌هایم…

0 18
2
علیرضا ناظمی
2 دقیقه مطالعه

در ژرفای شب‌های بی‌قراری سوسوی یاد تو چراغانی ستاره‌هایی ست که در چاه تنهایی‌ام تا بامداد می‌سوزند… و من پشت درهای ناتمامِ انتظار با دست‌های از هم گسسته‌ی خیال هوا را می‌گیرم تا شاید بوی آمدنت را از لابه‌لای موج‌های شب بدزدم… باد این مسافر…