برای بستن ESC را فشار دهید

0 19
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

و تو چقدر به موقع آمدی نسیم، عطر حضور تو را در برگهای باغ تکاند بارانِ شبنم بر گلدانِ خاطراتمان چکید پرنده‌ها ؛ بی هیچ نوایی بال گشودند  به دامنِ آبی روز خورشید پلکهای خواب‌آلود پنجره را با نوکِ نور بوسید بیا… حالا باغ چشمانش…

0 15
2
علیرضا ناظمی
2 دقیقه مطالعه

به پرستوهای خسته بگویید  باز ایستند  از سفر مقصد همین حوالی ست خانه زنی که هر بامداد خمیر زندگی را در تنور انتظار ورز می دهد با بوی عطر گیسویی مادرانه که مست‌ می کند شامه‌ی هرپنجره را این همان خانه پدریست که دیوارهایش نه…

0 29
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

از رستاخیز حرفی بزنیم که می‌دانم سرود ِسرور ِسینه ی صبور پُردرد است و زخم تنهایی را،این جانکاه مُسری در راهرو‌ی شب‌؛ تسکین می خواهم بدوم ازپیراهن ابری شعر بیرون بروم از پنجره های‌مه آلود کوچه  با چشمی روشن گذرگنم و به خیال بارانی محله…