گفتگوی نسیم مهرت با چشمهای من شروع شد درروشنای باغهایشعر کهدستهایمرا دستهایتگرفت شبیکه نیلوفر دست درآغوش تاک می پیچید به قابآشنایی وهرسخن نه عاشقانه ای تنها که وسعت دید پنجره بود که در دل شب بوسه میزد به شانههای باد ودرحوالیخواب های من رقصبید مجنونیجولان…
التماس چشمهایم مشایعت دستهایت و آمدنت بیواسطه سیام اردیبهشت… آنگاه که: “خنکای عاطفه” در “سرشت محبت” گره خورد پنجرهها روشنایی را پیشکشِ نگاهِ باد کردند و باران واژههای آشنایی را میشست تو ” از بسترِ آرامش” آمدهبودی تا همنشینِ دلتنگیهای تنهایی هایم باشی شبی در…
بلوغ عطشناک مهربانی تو نفسِ جادویی واژه هایت چشمهای تو که جلد آغوشم شد ودستهای تو که مرواریدهای غلطان مهر را در واژه هایی خرسند به نگاه مهربان عاشقی چون من پیوندیعمیق زد با چاشنی سلام وخورشید موهای تو که چنگ انداختدردلم وقبیلهی شعرهای خُردپیکرم…