گاهی بیدادگری به نگاهی وگاه بهاستغاثه ای از مهر همراه مانده ام درپیچ وخم کتابهایی ژولیده شعرها راچگونه پَرِپران ِپرواز میدهی در تکاپوی شاعرانههایی که بوی جنون می دهد در فرصتعمیق دل تنگی چه کنم که شولای غم از خیام خوانی بی اعتنای ماه بافته…
با من به خیال کدام پروانه قدم زدی؟ که رویش ناله های مستش پرنده ای شد برخاسته از شانه های مهر در لباس خورشید آنجا که هر تبسم داستانی ست که از پنجره های چشمانم به بیرون پرتاب شده وصدای دلخراش فرو ریزشان به تکرار…
در شبِ بیقرارِ شنیده های اندیشهام هزارن پل می زنم به لطافت سیمای مهتابی ات با سکوتی مالامال از آه های سپید و نگاهم؛ این رهگذر فروردین بی پرواتر از همیشه با پلکهایی سبز ازجنس بارانخزانی درافق مشتعل از هزاران…
