سخاوت دستهای تو یک دنیا مهربانی هدیه ی محبت ودنیایی از عاطفه که ارزانی داشتی به من همه اینها گل بندی زیبایی شد که چون تاج شاهانه بر سرم نهاد دستهای سخاوت تو #علیرضا_ناظمی 3
شکارگاه چشمهایت دراز دامنی شعر من و آن حجم دلبرانه ی تار به تار ستاره وار خیابان خیابان آرامش در تارِ آغوش شب همراه با رقص سرکش موج در اختتامیه ای به وقت بودنت #علیرضا_ناظمی 3
با آغوش باز به استقبال من آمد مرا بغل کرد شبی از نیمه گذشته در فصل شروع برگ ریزان من را ؛ با حجمی از عمیق یک دلتنگی به مهر پذیرفت وپاسخ سلام مرا با بوسه داد بدون اینکه بپرسد چند شنبه است ساعت چند…
