برای بستن ESC را فشار دهید

0 35
3
علیرضا ناظمی
3 دقیقه مطالعه

پرنده تشنه‌ی رودی جاری ست اسب‌ها در غلیانِ نجیب‌غرور غوطه‌ورند کبک‌ها کارشان به چشمک‌زنی‌ کوهپایه‌ها میل دارد من از اعماقِ خویشتن می‌خواهم سفر کنم به وسعتِ سبزِ آیینه و هوایِ جالیز را کِل بکشم به بوسه‌ای باران و یک نخودِ احساس چاشنیِ زندگی کنم حالا…

0 48
2
علیرضا ناظمی
2 دقیقه مطالعه

من مردی هستم که عصرها در تکاپویِ یادت رژه می‌رود چشم‌هایم و تن‌به‌تن می‌جنگد ذهنیتم با احساسِ دلتنگیِ عمیقی که نسبت به تو دارم و برایِ من این مرز، تا بی‌نهایتِ خوشبختی ست جایی که تو باشی و من سلاح‌هایمان را زمین بگذاریم و در…

0 127
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

تاریکی رؤیایی ست دست به حادثه سپرده در تقدیر وَلرم شب که هر کسی دست درآغوش آرامش پناه می برد به ژرفای ابدی سکوت وخوابی‌عمیق ومن دراین سپاه قیرگون زیبا دراوج مقتدر شب هرچند خسته هرچند جسورانه پناهنده می شوم به تو پناهنده می شوم…