تب تند عجیبی ست شرجی بغض آلوده اشک زنی کنار پنجره بی آنکه بداند کائنات از غم او در همهمه زنجره های درد را فریاد دارد به قصد رویش دعایی واستجابت استغاثه هایی که سالهاست هرشب مسافر آسمانند… #علیرضا_ناظمی 2
واژه واژه های سپیدم طعم لبخند تو شد درآن لحظه هایی که درافق های روشن باور نور تابید سیاهی رخت بست قصه ها ردیف شدند وغزلباران آغاز شد من ماندم و تو ویک دنیا چکامه های شور انگیز #علیرضا_ناظمی 2
پنجره ای رو به نور نفس کشیدن در هوای آزادی دیوارهای زخمی دستهای خون آلود استبداد واژه های وهم آلود و رجز ثانیه ملالی نیست درخت ها به بار نشسته اند ودر کورسوی امید دری باز می شود به روشنای اندیشه درست همین روزها ودر…
