شبیه بید مجنونم سرافکنده به رهوار آغوش گشوده به کوچه تا خانه زاد سایه ها باشم در خنکای موج گیسو های یار پاییز بهانه رقصیدن شد تا خانه تکانی غبار دلها باشد من به لطافت ابری نگاهت ایمان دارم … هر روز صبح قبل از…
شورانگیرند عاشقانه هایت من به این غمزه ی بدیع واژه ها در ساحت بکر تصاویر ناب نگاهی تازه دارم پیشتر از آنکه بیایی ونشاط پنجره های باران خورده باشی در سطر چینی های هر سپید ودرآغوش خود نقاشی کنی مرا در قابی از آینه گردانی…
سالهاست جامانده اند در کودکی ات کفشهای کوچک تو مقصد دور است گام های بلند بردار کفشهای جدید به پاکن ر ا ه درازی درپیش است #علیرضا_ناظمی 4