دیوانه وار روسریت راکنار می زنم خط به خط به شعرهای سپیدی می رسم که درحافظه تاریخی ام تا ابد خواهند ماند… #علیرضا_ناظمی 4
مشاعره چشم های تو با ماه در التهاب شروع فصلِ عمیقی از غبطه های من رقم می خورد تب تند نوشیدن چایی بوی انگشت پیچ دستانت در وهمی لبریز از بوی گلاب و قند پسته ی لبان تو به فاصله کمی از من با من…
کوچه را به شوق آمدنت آذین بسته ام درهرگوشه شاخه های گل به گردش چشمانت به گلدان آویخته ام وعطر گیسویم را در حوالی تو پراکنده کرده ام بیا که کوچه ،خانه ، پنجره وچشمهای من منتظرند… #علیرضا_ناظمی 4
