با من بگو: چگونهای وقتی پنجرههای شهر، در دلِ شب، بغضِ دلتنگی میگیرند، و دهانِ تو پُر میشود از سکوتِ واژههایِ مضطرب و ناشنیده؟ با من بگو: چگونه آشتی میکند عطرِ تنت، با بویِ خاطرهانگیزِ پیراهنِ راهراهِ من، آنگاه که میرسد به راهرویِ خانه در…
شب آرام آرام بغل می گیرد تنهایی هایم را درست مثل عصرهای زمستانیِ دم غروب که کلاف خیالم ناگهان پاره می شود به تلنگر صدایت تو از بزرگراه زندگی می آیی آرامشِعمیقِ فاصله ها از جاده میرسد و رشتهی کلام مهربانیهایت به الفتی فارغ از…
توکیستی ؟ و تفسیر کدامین آیه ای بردستان فرشتگان ساکن زمین بگونامت چیست؟ که دربلوای انتخاب ها مرا صدا زدی توکه مدام در خویش تکرار میکنی واژه های صریح احساس را درترجمان شرجی شعر واز دستان آفتاب گل رقص می چینی چیزی شبیه وهمِ غماندودِ…
