می باری درمن شبیه بارانهای بهمن تند ونرم ، تاابد من با چتری ازمهربیکران می ایستم به تماشا باران یعنی تو و من؛ چقدر قشنگ است خیس شدن… زیر نجوای مهربان شعر هایت وقتی سرود مهر میخوانند لبهایت ومن بیشتر به تو فکر…
سهشنبه ها برای من حال وهوای دیگری دارند وقتی واژه ها دیوانه از ته حلق ادا میشوند من گریزان می افتم دردام اشتیاق لبخندت مشتاقم می کند به آرامشی که دردستان توست وقتی شعر پناهمان می شود واهلی هوس آلوده چشمت از فاصله های دور…
شعرهایم بوی تورا می دهند قسمت من از اردیبهشت چرخ وفلک شهربازی شد گَردان شبیه ماه رقصان شبیه موج جاری شبیه رود عالی شبیه خواب وچشمهایم را که بازکردم توبودی و فرصتی که آغازش لبخند گل اناری توبود به وقت خاموشی ساعت دیواری اتاق من…