سالهاست جامانده اند در کودکی ات کفشهای کوچک تو مقصد دور است گام های بلند بردار کفشهای جدید به پاکن ر ا ه درازی درپیش است #علیرضا_ناظمی 4
یادت باشد خزان را تو بهانه بودی لبخند زدی شاخه ها لرزیدند و از دهان باد بوسه ها افتادند تو اخم کردی ابرها باریدند و از گوشه ی غمزه ی نگاه تو پاییز سرد شد من به خود پیچیدم مهر خاطره شد اجاق دلمان گرم…
واژه های چشمانت در امتداد دو خط موازی سطرهایی شعر شدند س پ ی د و حالا دیگر همه فهمیده اند عشق من به آن نیلگون بیکرانه را #علیرضا_ناظمی 2
