مشتعل است اجاق شعرهایم ودر کسری از ثانیه به پاد زهر حضورت قامت افراشته می کنند واژه ها درشکوه شوکت پرواز پروانه ها رخصت یارِ دلآرامِ دل آرامم دراین سیاه قیر گون شب درمن شعله ها برمی افروز زنده ام بدار حال مرا خوب کن…
درخرمنی ؛ از پاییز لبریز گیسو فشانده ای در باد و مرا به حجم انبوه یک تماشا رهنمون می کنی آمدی از انتهای شهریور از کوچه مهر قدری دیر قدری دور و هزاران حیف که برای تماشایت چشم های کم سویم نا ندارد… #علیرضا_ناظمی 5
شامه های من بوی دلاویز تو را همراه رایحه ی بهشتی گلهای محمدی در یکمین روز خرداد استشمام می کنند تو آمدی فروردین آمد اردیبهشت آمد وحالا بودنت همه جای شهر حس می شود حتی در گوشه ی دنج حیاط خانه #علیرضا_ناظمی 6
