برای بستن ESC را فشار دهید

0 18
2
علیرضا ناظمی
2 دقیقه مطالعه

از قبیله ی دردآمده بود کوهی از ساروج وآهن به دوش وسینه اش بوی خاکِ دار قالی می داد روسری ش را محکم بسته بود دربامدادی که هوا گرگ ومیش بود وپستان چارپایان تا حدقه لبریز شیر سینه به سینه ی راه داد جاده را…

0 17
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

جایی دور دست تر از امروز با شولایی از شکیبایی در معبر باغی ایستاده بودم در تماشایت به لبخند تو گره می زدم آفتاب را در ترجمان شور عاشقانه هایت گریستم ،زیستم، بدون اینکه بدانی ؛ کیستم!! وحالا در گذر دَورانِ دوران   به استقبالت…

0 11
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

شبیه باران فرو ریختی  در من … ومن تو را درآغوش کشیدم در حالی که صدای شکستن انگشترت را می شنیدم ! وحواس هایی که به تو نبود از زندگی ات پرت شدند تو دوباره زاده شده بودی تا در تن شعرهای من جولان بدهی…