در تنگاهای زمانه در خلوتی لبریز آرامش آمدی وخنکای دلم شدی دغدغه را از کالبدم دور کردی…
خاتون من خاتون هزار پنجره ی نگاه من خاتون لحظه لحظه ی خاطراتم طلوع کن از مشرق …
رها در پرنیان خیال رهیده از غمها رمیده از هرچه اندوه آشیانه بناکرده ای در سرخوشی های…
من به تو فکر می کنم تو به دلتنگی هایت وهر دویمان به راز گل سرخ به…
از من به من نزدیکتر است مثل سایه سالهاست غم در یقه لباس من جا خوش کرده…
پاییز در حصار دستهای زمستان جایی میان سرما خانه کرده بود بهار را صدا می زد…
شبیه خط قرص نصف ونیمه نمی خواهمت سالهاست به نصف نان نصف لیوان آب ونیمی از تو…
قرارمان پای سی وسه پل من ایستاده تو نشسته چشمهایمان روبه چهارباغ تبلوری بیافرینیم وعاشقانه ای که…
می بافد خیالش را به آشناییهای همیشگی ذهنش تجلی نور وآینه پیوند آب با آتش دوستی مودت…
باد بوی پیراهنت را آورده است بوی حُسن یوسف ومن چه سهم دلخوشی دارم از این زندگی…