به رؤیا میماند آمدنت و چه سهمی دارم من از این تبر نوروزی دلخوش به برگ ریزان…
گاهی بیدادگری به نگاهی وگاه بهاستغاثه ای از مهر همراه مانده ام درپیچ وخم کتابهایی ژولیده شعرها راچگونه…
با من به خیال کدام پروانه قدم زدی؟ که رویش ناله های مستش پرنده ای شد برخاسته…
در شبِ بیقرارِ شنیده های اندیشهام هزارن پل می زنم به لطافت سیمای مهتابی ات…
در تبسمِ تو، مهربانیِ چتر سحرگاه میدمد و واژههای نگاهم در عطش زلالِ کلمات، موج میزنند تا…
ومن به ابرهای پشت شیشه که نگاه تو را نوازش میکنند حسادت میبرم آنگاه که حالِ خود…
تو را میبویم ! در نم نگاهم آمدهای تا قلبم را پروانه ای از آتش کنی و…
چقدر زلالی؛ ای آتشِ آفتابِ تموز! که برگیسویِ بیابانم چون سطری از امواجِ آه مینوازی و من،…
گریه می کنم دستهای تهیام شاخههایی ست بیقرار که بارانِ شب، از آن همه برگهای آرزو را…
از بندجامههای چرکین لبریز از ترکهایی که برپوستم جوانه زدند گریختم از زخم زنجیر هزاره ها در…