برای بستن ESC را فشار دهید

0 110
4
علیرضا ناظمی
4 دقیقه مطالعه

مگر می شود برای تونَمُرد وقتی  درکمرکش جاده درکوهستان درخیابان درخانه و همه جا از دوست داشتن تو سخن به میان است رجز خوانی‌لاله‌های صحرایی برای توست وشاعران واژه پردازان چشمان تواند  دستان من تهی ست اما من هم با چشمانی پراز علاقه به سویت…

0 107
4
علیرضا ناظمی
4 دقیقه مطالعه

خیلی طولانی حرف نمی زنم وسعی می کنم وسط خاطره هایت مردی باشم  که بتوانی رویش حساب کنی دغدغه هایت را به گوشش بخوانی با چشمهایش ابری احساست رابه اشتراک بگذاری وآرامشت را از واژه های کلامش بدزدی گرچه هوای روزگار بارانی ست وسیل غمها…

1 112
6
علیرضا ناظمی
6 دقیقه مطالعه

حرفهایت نگرانم می‌کند چیزهایی‌هست‌که‌قابل‌گفتن‌نیست! توسهم‌من‌از زندگی هستی ونمی‌دانم‌چرا ‌همیشه درسکوتهایت ولوله‌هاست جایی‌که تو از رگ‌گردن به من نزدیکتری همین دقایق امروزی ست واین واپسین روزهای شعر که ما درآن زندگی می‌کنیم ای کاش می توانستم شعرهایم را به رنگ آبی دلخواه تو می کردم نقشی…

0 115
6
علیرضا ناظمی
6 دقیقه مطالعه

داشتنت احساس خوب شادی ست حالا که دستهایت را زیر سَرم دارم ودوست داشتنت خصوصی ترین تصمیم زندگی ست سالها مشروط زیسته ام برای اینکه بتوانم در حجم انبوه فاصله ها همدمی داشته باشم از جنس عشق شورشگر چون زمان آرام چون سکوت وسرشار از…

0 109
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

به زبان مادری برایم حرف بزن شعربخوان ازیاکریم ها وصدای لبخندت را روانه کن سمت سلام چشمان من تو درتنهایی دلتنگ می شوی ومن درتنهایی برایت گریه می کنم کاشکی! این فاصله ها را می شد  با فرصتی برایر پرکرد فردا که… خورشید از شرق…

0 95
2
علیرضا ناظمی
2 دقیقه مطالعه

می باری درمن شبیه بارانهای بهمن تند ونرم ، تاابد من با چتری ازمهربیکران می ایستم به تماشا باران یعنی تو و من؛  چقدر قشنگ است  خیس شدن…   زیر نجوای مهربان شعر هایت وقتی سرود مهر می‌خوانند لبهایت ومن   بیشتر به تو فکر…

0 109
2
علیرضا ناظمی
2 دقیقه مطالعه

سه‌شنبه ها برای من حال وهوای دیگری دارند وقتی واژه ها دیوانه از ته حلق ادا می‌شوند من گریزان می افتم دردام اشتیاق لبخندت مشتاقم می کند به آرامشی که دردستان توست وقتی شعر پناهمان می شود واهلی هوس آلوده چشمت از فاصله های دور…

0 108
3
علیرضا ناظمی
3 دقیقه مطالعه

شعرهایم بوی تورا می دهند قسمت من از اردیبهشت چرخ وفلک شهربازی شد گَردان شبیه ماه رقصان شبیه موج جاری شبیه رود عالی شبیه خواب وچشمهایم را که بازکردم توبودی و فرصتی که آغازش لبخند گل اناری توبود به وقت خاموشی ساعت دیواری اتاق من…

0 84
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

این روزها بلای جان من خنده های توست با یاد تماشای موهای تو در چرخش خندان‌ خورشید سپیده درابریِ بارانِ بهاریِ اشتیاق که پنجره ‌ی فرصت را می گشاید به روی آرزوهایم من با دستان تهی آمده ام وسبدی شعر چشمانی از هوس لبریز و…

0 74
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

خورشید که طلوع کند در هوای بی دلی ایام خواهم آمد از کوچ کوچه به کلبه تو سر خواهم زد آشیان خواهم گزید لب تر خواهم کرد بال خواهم گرفت شعر خواهم شد ودر ترجمان  ساز کوک بهارانه ی وجودت مهربانی را لمس خواهم کرد…