شبیه دیرک کنار دیوار دست های سخاوتت انقلابی شدند برای رهایی از حصر استبدادهای قد برافراشته تا شانه های به تاراج هرج ومرج رفته ام گل بدهند قوَّت قلبی که طلوع نور بود در دل ظلمت ها #علیرضا_ناظمی 2
دستهایم گل می چینند از پیراهن شب من طلوع صبح را در حنجره زمان جستجوگرم خوشه های محبت در دامان تو قد می کشند بگو چند فصل دیگر باید برای اقتدار ماه شانه سپر کنم تن پوش های جدید جشن های جدید و سر…
چشمهایت زلال جاری احساس نگاهت دریا دریا مهر لبخندت بیکرانه اشتیاق براستی تو ترجمان واژه های صداقتی و نبض ملیح شعرهای سپیدی که جان گرفتند ومن شاعرش شدم #علیرضا_ناظمی 3
آرامتر … به قافله ی دل سری بزن کین درد بی امان فراق تو توأمان از من امان ستانده و بسیار می کِشد جان را به بزم غم ای روشنای دیده ی از غم مشوشم ای عندلیب دیده ی بیدار قصه ها باز آی آفتاب…
دیوانه وار روسریت راکنار می زنم خط به خط به شعرهای سپیدی می رسم که درحافظه تاریخی ام تا ابد خواهند ماند… #علیرضا_ناظمی 4
مشاعره چشم های تو با ماه در التهاب شروع فصلِ عمیقی از غبطه های من رقم می خورد تب تند نوشیدن چایی بوی انگشت پیچ دستانت در وهمی لبریز از بوی گلاب و قند پسته ی لبان تو به فاصله کمی از من با من…
کوچه را به شوق آمدنت آذین بسته ام درهرگوشه شاخه های گل به گردش چشمانت به گلدان آویخته ام وعطر گیسویم را در حوالی تو پراکنده کرده ام بیا که کوچه ،خانه ، پنجره وچشمهای من منتظرند… #علیرضا_ناظمی 4
فرصت هایی به تماشا موج مواج شبهای دریاکنارت تپش آشفته قلب هایمان چکامه های یاد تو هوس حریص همیشگی من و جنگل انبوه نگاهت که ذره ذره مرا به سایه ساری مهر در برمی گیرد… #علیرضا_ناظمی 4
شبیه بید مجنونم سرافکنده به رهوار آغوش گشوده به کوچه تا خانه زاد سایه ها باشم در خنکای موج گیسو های یار پاییز بهانه رقصیدن شد تا خانه تکانی غبار دلها باشد من به لطافت ابری نگاهت ایمان دارم … هر روز صبح قبل از…
شورانگیرند عاشقانه هایت من به این غمزه ی بدیع واژه ها در ساحت بکر تصاویر ناب نگاهی تازه دارم پیشتر از آنکه بیایی ونشاط پنجره های باران خورده باشی در سطر چینی های هر سپید ودرآغوش خود نقاشی کنی مرا در قابی از آینه گردانی…
