حوصله شنیدنش را داری بیا تا از راز دلم با توبگویم تنها دلیل عاشق شدنم و تنها علت شاعر ماندنم اورا دوست دارم از سمت فاصله آمده بود لباسی راه راه به تن داشت به شعر دلبستگی داشت از تنهایی می ترسید وتنها دوستی که…
چهل سال چهل فرسخ چهل منزل آمدم با ایمانی سرشار با چشم های میشی ودفترچه شعری سپید به من نشانی درست بده اصفهان یا… بگذار گُل کند رُزهای قرمز وعطر اردیبهشت بپیچد در موهای تو بگذار من… در گندمزار عاشقانه هایت درو کنم خرمنی نور…
آفتاب از روشنای دشت می پیچد به شکوفه های درخت در عصری دلگیر همراه با نجوای سبز ازجمعه نوشتن وقتی سوت وکور چشمانم می پالاید مزرعه را خانه باغ را وتو نیستی تا درمن تکثیر شود مهربانی هایت وشریان زندگی جاری شود در رگهای حیات…
ازکوه صدایی بلند نمی شود آنچه هست پژواک صدای ماست رازِ جنگل را درخت می داند رازِ درخت را شاخه ها ورازِ شاخه ها را برگها وراز ِ برگها را پاییز من با گیاهان نسبت دارم درخت فامیل نزدیک من است وبا جنگل پیوندی عمیق…
برای من نشانی ای از خودت بفرست عکسی،عطری،آرامشی و برای مرهم زخم های عمیق دلتنگی ام دستانت را درگلدانی بکار حواله کن بیاید به خانه ما من قول می دهم کوچه را چراغان کنم آذین ببندم وچشم انتظار تا سر کوچه نه تا سر خیابان…
دستهای تو بوی مهر می داد وچقدر کبوترانه بال گشودیم با آرامش خیالی لبریز چکامه های شور تا لختی بیاساییم در آن آشیان مُحبّت وحالا سالهاست از سفر باز می گردیم هر بار غوغا کنان همنوای جار جاشوها تا درنگی داشته باشیم در هوای…
در قاب چشمهایت پروانه وار به سمت روشنای دستهایت جهیدم وحالا درمیانه ی انبوهی از دلخوشی ها غرقه ام آمده ای تا جانم باشی جانم باش… #علیرضا_ناظمی 1
خوش به حال من که بوی قهوه ی تو را می شنوم هنوز #علیرضا_ناظمی 1
وقتی سمت تو با شتاب می آمدم با دهانی باز ورویی گشاده ودر من فرو می ریخت غمها انگار بی هوا چراغ قرمزها را رد کرده بودم و از تسلسل به علائم هشدار دهنده توجه نداشتم وقانون را زیر پا گذاشته بودم وحالا متوقف شده…
باران گلدان پنجره ورقص نفس های تو در مه آلود ِ هوای کوچه رقص جنون شولای زمان برپوست شهر سو سوی سکسکه ی سواره بر سوز سینه وافسوس دیر هنگام شانه های لبریز درد من…