برای بستن ESC را فشار دهید

0 12
3
علیرضا ناظمی
3 دقیقه مطالعه

به رؤیا می‌ماند آمدنت و چه سهمی دارم من از این تبر نوروزی  دلخوش به برگ ریزان پاییز از این بازآمدنِ همیشگی خزان در پرتگاه سکسکه های‌ پلک های عطسه  در سرابِ عید دیدنی های تو… با پای پیاده ، غریب افتاده در نگاه پنجره…

0 26
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

گاهی  بیدادگری  به نگاهی وگاه به‌استغاثه ای از مهر همراه مانده ام درپیچ وخم کتابهایی ژولیده شعرها راچگونه پَرِپران ‌ِپرواز می‌دهی در تکاپوی شاعرانه‌هایی که بوی جنون می دهد در  فرصت‌عمیق دل تنگی چه کنم که شولای غم   از خیام خوانی بی اعتنای ماه بافته…

0 22
3
علیرضا ناظمی
3 دقیقه مطالعه

با من به خیال کدام پروانه قدم زدی؟ که رویش ناله های مستش پرنده ای شد  برخاسته از شانه های مهر  در لباس خورشید آنجا که هر تبسم داستانی ست که از پنجره های چشمانم به بیرون پرتاب شده وصدای دلخراش‌ فرو‌ ریزشان  به تکرار…

0 16
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

در شبِ بیقرارِ شنیده های اندیشه‌ام     هزارن پل می‌ زنم به لطافت سیمای مهتابی ات     با سکوتی مالامال از آه های سپید و نگاهم؛ این رهگذر فروردین    بی‌ پرواتر از همیشه با‌ پلکهایی سبز  ازجنس باران‌خزانی درافق مشتعل‌ از هزاران…

0 26
3
علیرضا ناظمی
3 دقیقه مطالعه

در تبسمِ تو، مهربانیِ چتر سحرگاه می‌دمد و واژه‌های نگاهم در عطش زلالِ کلمات، موج می‌زنند تا شعر، کشتیِ نقره‌آسایی شود که بادبانش از نورِ لبخندَت پرمی‌ شود و دریاهای سپید را با موجِ مهر تو در نوردد… هرگاه به لبخندی، آغوشِ مهربانی می‌گشایی من…

0 20
3
علیرضا ناظمی
3 دقیقه مطالعه

ومن به ابرهای پشت شیشه که نگاه تو را نوازش می‌کنند حسادت می‌برم آنگاه که حالِ خود را با تو قسمت می‌کنند و تو چشمهایت را بی‌آنکه موهایت را از نگاهشان برگیری آشیانه می‌کنی در چترِ مهرشان حتی به گلهای پارچه‌ای پرده که هر صبح…

0 19
2
علیرضا ناظمی
2 دقیقه مطالعه

چقدر زلالی؛ ای آتشِ آفتابِ تموز! که برگیسویِ بیابانم چون سطری از امواجِ آه می‌نوازی و من، سرسپرده‌یِ این سمفونیِ سوزان از ناله‌های بادهایی می‌گریزم که پاییز را پیش از رسیدن با طنابِ برگ‌های مرده به دارِ کویر می‌آویزند… و در میانِ ریگ‌های خسته پَرِ…

0 32
2
علیرضا ناظمی
2 دقیقه مطالعه

گریه می کنم دستهای تهی‌ام شاخه‌هایی ست بیقرار که بارانِ شب، از آن همه برگهای آرزو را ربود در تنهاییِ بی‌پایانِ روز پنجره‌ها هم قابِ خالیِ آسمانند و زیر غوغای غارغارِ کلاغهایی که بر فراز کاجهای بلند دارِ امید را بر ابر می‌کشند  ابری جوشیده…

0 61
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

از بندجامه‌های چرکین  لبریز از ترک‌هایی که برپوستم جوانه زدند گریختم از زخم زنجیر هزاره ها در مارپیچ خزنده ی ناملایمت هایی که پشتم را  به خاک بی آبی می ساید تا فریادِ خشکِ آن را بشنوم و اکنون پناه می برم به ناقوسی که…