برای بستن ESC را فشار دهید

0 7
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

چه رازی ست میان بهار ونیمکت های خالی که در شکوفه باران لهجه ها از من و تو گفتگویی نمی کند گرچه پیوند مشترک ما از سالهای دیر است و دور اما نمی دانم چرا این روزها   من این‌قدر دلتنگ تو می شوم… #علیرضا_ناظمی…

0 7
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

به دیدارت خواهم آمد با انبوهی از گل وخرمنی از دوست داشتنت حتی اگر پشت اجاق آشپزخانه باشی برایت کِل می کشم واژه می آرم ودر صفوف مهربان چشمهایت منتظر می مانم تا حمله ور به سمت سخاوت دستهایت آنها را ببوسم دستانی که همراه…

0 21
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

شعرها حرف می زنند این را مادرم می گفت ودر دهانم واژه می گذاشت تا به حرف بیایم وزبان باز کنم درآخر دفتری خرید که با مدادم ست بود هر دو خط های سیاهی روی تنشان داشتند تا من بفهمم وسط اینهمه سفیدی رگه هایی…

0 8
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

درست از جایی میان خاطره ها سرک می کشیم مابین فاصله وتا در سرمان شور شاعرانگی هست پروانه می شویم در هوای دلدادگی چراغی در دست عینکی به چشم تا به آشوب بکشیم شهر را غریبه رفتنی ست ومسافر آمدنی سالهاست چشم انتظار ِ آن…

0 16
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

کنار آب تب تند غزلِ حضور تو نوشیدنی های مشترک مان احساس های مشترک مان و سلائق یکپارچه ی مان شاخه گلِ هدیه ی تو همراه با قدم زدن درسیاهی شب زیر نور ماه شیرینی نگاهت طعم نمکین لبخند تو و آرزوهایی که محقق شد……

0 43
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

شاید این نوشته پیک سروش مهربانی باشد از رهگذی که ذره ذره در کنار گذر مهربانی چتر به دست سایه پیشکش نگاه عابری می کند که سالهاست  آفتاب سوزنده   تنش را می آزارد در چگالی امید این روزها بهارانه ای وزید رمنده از جبر…