نزدیکتر از من به من دراستعاره های مصرحه ی شعرهایم جا خوش کرده واژه های نامش دستهایش تبلور احساسند با ریشه های عمیقی از جنس مهربانی نزدیک است به من از من به من نزدیکتر #علیرضا_ناظمی 2
“ببین چگونه ام این روزها “ شبیهم به قار قار کلاغی که به ته خط رسیده باشد رسیده ام به انجماد سرد خاطره با پاهایی لگد پران ودستهایی پراز دسیسه ذهنی مملو از عذر و وسوسه با کارنامه ای خانمانسوز و چشمهایی جا مانده در…
اتوبوس ؛ایستاد اتوبوس ؛ حرکت کرد ومن هنوز چشم به راه مسافری نیامده هستم صبحگاهان عصرها وعابران نمی فهمند مرا ونمی فهمند انتظار را!! #علیرضا_ناظمی 1
ای ابرها با او مهربانی کنید اینجا همه ی دارایی شاعری درپاییزی ترین شکل ممکن منزل دارد ای پنجره ها براو ببارید واژه واژه های ستودنی مهر را که اوسخت محتاج است به آرامش با چاشنی همدلی وشوق رها شدن از تنهایی #علیرضا_ناظمی 1
برگ ریزان پاییز سکوتی سرشار از آوا ولبخندی نمکین در هزار توی حیاط خانه سوسوی نگاهی لبریز حظ مستی چشمهای من از بوسه بر انارهای ترک خورده و وداعی شیرین با آذر به امید فردایی که بهار درخانه ی مان قرار می گیرد تا من…
درهوای تو راهی خیابان می شوم حتی ؛خیلی دورتر از تو حتی ؛ کیلومترها خیس می شود موهایم درپرت احساست زیر باران ومن حوالی آن نگاه همیشگی پرسه می زنم بدون چتر بی هیچ پرسشی چه باشی چه نباشی دلتنگ تر از همیشه عاشق تر…
وبلند بلند می خندیدی ومن چه ذوق عجیبی داشتم تو از راز کوچه بن بست پرسیدی من گرم پاسخگویی وچقدر حال دلت عوض شد تا بحال اینقدر مستانه تو را ندیده بودم خشنود از امروز امیدوار به آینده آه…ما چه خدای خوبی داریم #علیرضا_ناظمی …
دیوار برلینِ تنهایی را فرو ریختیم وحالا آغوش هاست حکمرانی می کند میان ما برگردیم به همان سالهای گذشته به زندگی بدون مرز #علیرضا_ناظمی 1
زندگی لباس نافرمی بود که برتن تو زار می زد صدای فرو ریختن تو را از عمق وجودم می شنوم واز راست گرد خیابان راهی به سوی تو می یابم مضاعف است دردهای تو از فهم من وعمیق که می شوم سُر می خورم…
چه می کنی با من به وقت ایستادن جلوی آینه پدیدار می کنی دنیایی از زیبایی هارا ومن مثل همیشه جَلد آن چشمهای افسونگرت ولبریز می شوم از فریاد درآن سکوت تماشایی #علیرضا_ناظمی 1