برای بستن ESC را فشار دهید

0 13
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

چهل سال چهل فرسخ چهل منزل آمدم با ایمانی سرشار با چشم های میشی ودفترچه شعری سپید به من نشانی درست بده اصفهان یا… بگذار گُل کند رُزهای قرمز وعطر اردیبهشت بپیچد در موهای تو بگذار من… در گندمزار عاشقانه هایت درو کنم خرمنی نور…

0 25
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

آفتاب از روشنای دشت می پیچد به شکوفه های درخت در عصری دلگیر همراه با نجوای سبز ازجمعه نوشتن وقتی سوت وکور چشمانم می پالاید مزرعه را خانه باغ را وتو نیستی تا درمن تکثیر شود مهربانی هایت وشریان زندگی جاری شود در رگهای حیات…

0 9
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

ازکوه صدایی بلند نمی شود آنچه هست پژواک صدای ماست رازِ جنگل را درخت می داند رازِ درخت را شاخه ها ورازِ شاخه ها را برگها وراز ِ برگها را پاییز من با گیاهان نسبت دارم درخت فامیل نزدیک من است وبا جنگل پیوندی عمیق…

0 10
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

برای من نشانی ای از خودت بفرست عکسی،عطری،آرامشی و برای مرهم زخم های عمیق دلتنگی ام دستانت را درگلدانی بکار حواله کن بیاید به خانه ما من قول می دهم کوچه را چراغان کنم آذین ببندم وچشم انتظار  تا سر کوچه نه تا سر خیابان…

0 8
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

دستهای تو بوی مهر می داد وچقدر کبوترانه بال گشودیم با آرامش خیالی   لبریز چکامه های شور تا لختی بیاساییم در آن آشیان مُحبّت وحالا سالهاست  از سفر باز می گردیم هر بار غوغا کنان  همنوای جار جاشوها تا درنگی داشته باشیم  در هوای…

0 9
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

وقتی سمت تو با شتاب می آمدم با دهانی باز ورویی گشاده ودر من فرو می ریخت غم‌ها انگار بی هوا چراغ قرمزها را رد کرده بودم و‌ از تسلسل به علائم هشدار دهنده توجه نداشتم وقانون را زیر پا گذاشته بودم وحالا متوقف شده…

0 9
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

چه رازی ست میان بهار ونیمکت های خالی که در شکوفه باران لهجه ها از من و تو گفتگویی نمی کند گرچه پیوند مشترک ما از سالهای دیر است و دور اما نمی دانم چرا این روزها   من این‌قدر دلتنگ تو می شوم… #علیرضا_ناظمی…