سرگردانم در باور عشقی عمیق واین روزها نمی دانم چرا قطار شعر من به مقصد نمی رسد #علیرضا_ناظمی 2
درتیر رس نگاه های پیوست شده به قاب پرده ها جا مانده غوغای مهربانی آغوش زنی گره خورده به دستانی زمخت که به حسرت ، هیچ امیدی به این مراوده ی جبری ندارد نه تحمل ایستادنی نه پای رفتن نه دل متارکه تنها سهم…
تب تند عجیبی ست شرجی بغض آلوده اشک زنی کنار پنجره بی آنکه بداند کائنات از غم او در همهمه زنجره های درد را فریاد دارد به قصد رویش دعایی واستجابت استغاثه هایی که سالهاست هرشب مسافر آسمانند… #علیرضا_ناظمی 2
واژه واژه های سپیدم طعم لبخند تو شد درآن لحظه هایی که درافق های روشن باور نور تابید سیاهی رخت بست قصه ها ردیف شدند وغزلباران آغاز شد من ماندم و تو ویک دنیا چکامه های شور انگیز #علیرضا_ناظمی 2
پنجره ای رو به نور نفس کشیدن در هوای آزادی دیوارهای زخمی دستهای خون آلود استبداد واژه های وهم آلود و رجز ثانیه ملالی نیست درخت ها به بار نشسته اند ودر کورسوی امید دری باز می شود به روشنای اندیشه درست همین روزها ودر…
بهار ؛ فصل جوانه زدن ما بود وحالا من آن نشاط بهارانه را در وجودمان نمی بینم شعرهایمان بوی غم گرفته بیا تا چالاک از این بهار بی در وپیکر بگذریم #علیرضا_ناظمی 2
من گریه ام گرفته به حرمت پرندگی ات قسم درمن حلول کن شبیه ماه در دل آسمان ِشب در من حلول کن به وقت سحرگاه دردل تاربکی تا نوبت خروس خوان صبح که برسد ما یافته باشیم سر پناهی به قصد جان پناه درمن حلول…
گاه شب می شوم خلاصه ای از آرامش و تمام کارم می شود تماشای زنی که شاعر است … #علیرضا_ناظمی 2
آرامش محضی ودر تصویرهای خیال انگیز روزها وشبهایم یادت جاریست سالهاست در من لبخندهای مهربان تو ودستان با سخاوتت رستاخیزی برپا می کند از مهر … #علیرضا_ناظمی 2
تو از پنجره می آیی من پرده ها راکنارمی زنم خدا می داند آشپزخانه بوی توراگرفته است حس تند ودلچسب سیر ومن که مشتاقم یک دل سیر تماشایت کنم #علیرضا_ناظمی 2