برای بستن ESC را فشار دهید

0 12
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

تصویرهای زنگار گرفته قلب هایی که از فرط تعب می سوزند عشق که خانه زاد شده دلتنگی ها که از پنجره به کوچه ها سرک می کشد من واین خانه کُلنگی که رازهای سربه مهرم درآن لانه کرده قاب هایی از خاطرات با تارهای عنکبوت…

0 18
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

این روزها حال شعرهایم خوب نیست دستهایم به نوشتن نمی رود ودر پرت ثانیه ها درگیرم با یقه های ناصاف لباسم موهای آشفته وجنگلی از خروارها کاغذ ودفتر وکتاب که دورم ریخته این روزها نام هیچ کافه ای خوشحالم نمی کند نه بوی قهوه ای…

0 23
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

من …  تماشای اینهمه خوشبختی ومجالی که تو برای عاشقانه هایمان فراهم کردی درنگی از نازکای تن به ژرفای وجود من… تماشای اینهمه زیبایی ومعادلاتی که تو آفریدی تا در سهمی از دلتنگی هایم فرصت کنم کنار تو باشم وتو را نفس بکشم بوی پیراهنت…

0 17
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

به آستانه ی در به آستانه ی کوچه به آستانه ی راه نشسته ام دیده به در چشم به راه با تبسم هایی به لب خشکیده وعطر دلتنگی ای که چنبره زده برصبحگاه انتظارم شانه به شانه در تماشای صبحی که بوی تو برسد تا…

0 15
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

سفری رؤیایی تا آنسوی مرزها پیاده روی در شانزه لیزه هوای دلکش بودن من ” لوور” و آرزوهای همیشگی ات لبخندهای توأمان با شادی تو دلکش هوای با تو بودن و یادگاری هایی که برای همیشه در قلب تو جاودانه می ماند سفری دل انگیز…

0 14
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

کتاب شب گشوده می شود پاییز خرامان خرامان بساط رفتن جمع می کند من می مانم وتو وحسرت ابدی یک تنفس عمیق  در هوای بیقرار دلتنگی لبی شربت فنجانی قهوه و تبلور احساسی عمیق وعاشقانه که من  وتو عمری ست جوینده ی آنیم #علیرضا_ناظمی 2

0 15
2
علیرضا ناظمی
2 دقیقه مطالعه

مهربانانه درمن تکثیر می شوی وتمامیت احساست را به آونگ نگاهی در من می‌ریزی نبض هایت شریان هستی می شوند  مغز من پر می شود از بوی مهربانی همیشگی ات وعطر دارچینِ  دل انگیز ِ  چایی ِ عصرانه ی   هر روز تو را پلک…

0 16
2
علیرضا ناظمی
2 دقیقه مطالعه

گرمم  از گرمای اجاقی که تو برایم فراهم آورده ای دراین سرمای زمستانه ی منتهی به تنهایی وقتی گریزانند همه   از وحشت این سوز سراسر واهمه من می دانم تو شیشه ها را ها هم که می کنی هوا یکسره شیپور شادی می زند…

0 18
2
علیرضا ناظمی
2 دقیقه مطالعه

فهم عمیقی بین ما بوده وهست ما میراثدار اجدادمان هستیم وخانه های گِلی مأمن آرامشمان دامن مادرانمان گهواره کول پدرانمان هزاران بغل آگاهی وپناهگاه دلمان … آه بس است خدا که گواه است ما کوچه بازی ها کرده ایم وآفتاب تنمان را برنزه کرده شبها…