به تو قولی نمی دهم که نتوانم عملی کنم باید سر وعده ام بمانم همانطور که تو ماندی برای راز پوشی هم شده کمتر به من تلنگر بزن شبها برای عاشقانه ای در بزم مان میان من وماه بایست به روشنای ستاره ها خیره شو…
از تنهایی حرف نزن واز رفتن دستهایم تو را لمس می کنند چشمهایم تو را می پایند تو غمگینی می دانم وکمی پیشتر از آنکه گل هاشکوفه بدهند نا امیدانه بهار را می نگری اندکی صبر کن بهار تا پشت در خانه ی ما رسیده…
چشمهایت را ببند به صدای باران گوش کن به قنوت ناودان ها فکرکن و هوای مهربانی را نفس بکش بگذار در تو جاری شود زندگی بگذار در تو جاری شود عشق #علیرضا_ناظمی 1
بیکرانه ای … لبریز مهر ودر دستان تو سخاوت موج می زند گاهی آرام گاهی طوفانی دربستر شب وروز گرد مشتاقانت می چرخی شادمانه تا ساحل وآرامش را پیشکش می کنی به چشمان مشتاقانت بی هیچ چشمداشتی #علیرضا_ناظمی 2
بگو از شعر بهتر چیست که دلتنگ من وتو را کنار هم می نشاند بی هیچ چشمداشتی #علیرضا_ناظمی 1
لب تر به کلامی واستغاثه هایی مدام به بارش مهربیکران الهی درخلوتی که نامش افطار است درهیاتی به بندگی درآمده ایم تا آستان بوس درگاه کبریا باشیم در مغربی دیگر که می پیچد بوی نان و آش در حوالی شامه روزه داران تا رطب به…
زندگی مان سر گرفت تو عاشق تفاهم بودی ومن محتاج آرامش میان این روزگار که با ما نساخته بود قرعه انداختیم سهم من از زندگی تو شدی وسهم تو از دنیا زندگی مان به این بیکرانه ی لطف مفتخریم حالا که ؛احساس، فصل خوش مهربانی…
می ایستم ، پشت پنجره ی زمان ونگاه می کنم به روزهای رفته ودقایق نیامده توسالهاست در من آمده ای ورفته ای که بازتاب حضورت درشعرهای پسین وپیشین من گذر زمان را صدا می زنند به چشمهایت چه رمزی آویخته ای که در معنای آن…
پنجره ی بسته شب بوی گیسوی چکامه های تو ومن که با شاخه گلی به دست به استقبالت آمده ام لبخند به لب تا شور دستانت آرامشِ دلتنگی هایم باشد #علیرضا_ناظمی 1
جایی حوالی قاب نفس های نفس گیر تو درحجم عمیق یک خاطر خواهی دلچسب دلم رهسپار می شود به سوی خواستن تو تا مرز های بیکرانه عشق در خلوت اتاق ومن دلبسته ی حضورت با حواسی پرت مشایعت می کنم چشمهایت را و از دهانت…