برای بستن ESC را فشار دهید

0 25
2
علیرضا ناظمی
2 دقیقه مطالعه

خداشاهد است این ساختمان دیگر فقط یک ساختمان مسکونی نیست بزنگاه عشق است ومهتاب هرشب بوسه باران می کند پنجره های نازش را از پشت ابرهای خسیس من شاهد بارش شهابی ستاره ها به قامت خیال تو بودم ایستاده در بلندای سپیده غرقِ در تماشا…

0 36
2
علیرضا ناظمی
2 دقیقه مطالعه

با من بگو:  چگونه‌ای وقتی پنجره‌های شهر، در دلِ شب،  بغضِ دلتنگی می‌گیرند،  و دهانِ تو پُر می‌شود  از سکوتِ واژه‌هایِ مضطرب و ناشنیده؟  با من بگو:  چگونه آشتی می‌کند عطرِ تنت،  با بویِ خاطره‌انگیزِ پیراهنِ راه‌راهِ من،  آنگاه که می‌رسد به راهرویِ خانه  در…

0 24
3
علیرضا ناظمی
3 دقیقه مطالعه

شب آرام آرام بغل می گیرد تنهایی هایم را درست مثل عصرهای زمستانیِ دم غروب که کلاف خیالم ناگهان پاره می شود  به تلنگر صدایت تو از بزرگراه زندگی می آیی آرامشِ‌عمیقِ فاصله ها از جاده می‌رسد و رشته‌ی کلام مهربانی‌هایت به الفتی‌ فارغ از…

0 25
2
علیرضا ناظمی
2 دقیقه مطالعه

توکیستی ؟ و تفسیر کدامین آیه ای بردستان فرشتگان ساکن زمین بگونامت‌ چیست؟ که دربلوای انتخاب ها مرا صدا زدی توکه مدام در خویش تکرار می‌کنی واژه های صریح احساس را درترجمان شرجی شعر واز دستان آفتاب گل رقص می چینی چیزی شبیه وهمِ غم‌اندودِ…

0 27
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

نامت راکه صدا می‌کنم و تو برمی‌گردی به اصل ادراک وجود شبیه قطاری که ریلهای خالی از ازدحام را درمی نوردد می آیی اما سرگردان وصدای پای سکوت تو شهر را به خلسه می کشد تو می ایستی با گله ای از پرستوهای عاشقِ کوچ…

0 24
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

این شعرها بندرگاه کلماتند درتنش آبی زمین وجالیز واین خاک  خیابان خیس خورده ای است که به دریا می ریزد این ساحل دستهای خالی زنی ست آغوش گشوده به سمت رؤیا که بی تابیِ شبهایش سنگ می اندازد به چاه این موج بیقرار  دلتنگی مردی…

0 41
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

از دلتنگی به سوی تو کوچ خواهم کرد دلم می خواهد باران شوی وبباری  بردستهای خالی من برچشمهای سرخ از غصه ام این روزها غروب که می شود راه گلویم را می بندد چون موج هایی از دریا کلاف واژه های ناسروده ام  وته نشین…

0 34
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

از روشنایی حرفی بزن که تاریکی چون رشته های نخ در تاروپودم قلاب بافی کرده نه اینکه عاشق شب نباشم روشنایی را دوست‌تر دارم تاچون پیچک‌آشتی  بپیچد بر مکر مهتاب شب چیزی شبیه جنونی مطلق ودهان واژه ها از فرط علاقه به تو طعم گیلاس…

0 140
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

اگر دربیداری به‌سراغم نیایی گله‌مند می‌شوم ازتو ازتو که سالهاست درحسرت دیدارت شبها وروزها را به سرشک دیده چشم‌ پالوده ام غمبار ودرخواب و رؤیا جواب سلام هایت رابلند‌بلند داده ام پس‌حالا به من بگو مگر می‌شود توباشی ومن خجالت ماه رابکشم تو باشی ومن…

0 103
3
علیرضا ناظمی
3 دقیقه مطالعه

ممنونم از راه‌هایی‌که مرابه تو رساند وفصل هایی که آمدنت را مرتکب شد دلخوشم به جرعه شعری که پای مرا به نسیم نگاهت بازکرد وپای تورا به دامن واژه هایم آلود ما تازه به هوش آمدیم تودنبال گمشده‌ات گشتی ومن بدنبال رویاهای سال‌های دورم ودراین…