برای بستن ESC را فشار دهید

0 25
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

از نشاط صبحگاه، برخاستم از ازدحام سایه‌های بی‌صدا و در نگاه بغض‌آلود من گله‌های اسب، شیهه‌کشان ممتد، در امتداد افق بی‌صبرانه می‌تاختند گوزنی کورسو در حوالی شعرهایم پرسه می‌زد دُرنایی، طرب می‌خواند برف، تاشانه‌های کوه بالا آمده بود و چله ‌ی‌کلمات، بر تنِ نحیف دشت،…

0 20
2
علیرضا ناظمی
2 دقیقه مطالعه

چابک‌تراز همیشه در فراخوان آینه‌ها، پنجره دست‌هایش را گشود و برای فواره‌های حوض، به پاس همدلی، آوای مهر می‌خواند کوچه با پرستوها آشتی کرده بود سبدی از کلمات به استقبال باران می‌رفتند گل با کبوترها طرح دوستی ریخته بود و نشاط، دست در جیب شلوارش،…

0 17
2
علیرضا ناظمی
2 دقیقه مطالعه

گریختیم از هر چه درد  و پیوستیم به حاشیه‌ی ساکت شهر، به درختان و درنفس‌‌کشِ سالیانِ دورِ زیستن، ماندیم و دیگر برنگشتیم حتی برای یک نگاه، از پشت سر تا شهر را نظاره کنیم ما پیشتر از این، پیش از آنکه‌زندگی را بفهمیم، تنها زنده…

0 16
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

گریه‌هایم از پرده‌ها خجالت می‌کشند، چشمانم،آشفته‌سر، در گذرِخاطره‌ها سرک می‌کشند ردّپای او در ذهنم جاریست از کنار مبل‌ها آرام می‌گذرم، در کنار شومینه آرام می‌گیرم؛ و آتش است که فارغ از خشم و عصیان، در جانم سیاه‌چادر می‌زند، با عطشی لبریز از عاطفه در حسی…

0 20
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

ما دست‌هایمان را به الفتِ شب گره زدیم و تاریکی را در هذیانِ پنجره‌ها شکافتیم به استقبال ستاره رفتیم، در خلسه‌ی مهتابیِ شب و تا بامدادان، غرقه در کوهی از حسرت و آه، چشم در تماشا دوختیم به روی دلتنگی، درها را بستیم و به…

0 219
2
علیرضا ناظمی
2 دقیقه مطالعه

در تمامی خواب‌ها کبوترهایی بودند قاصدِ بذرِ شعف که در چشمانشان مهر روییده بود و چینِ غم از پیشانی برمی‌داشت بالِ پروازشان گنجشک‌هایی، حوالی خطوط سفید عابرِ خیابان به دور از هیاهوی چراغ‌قرمزها آرزو می‌چیدند در کالبدِ شهر نبضِ ساعت‌ها آرام‌تر از قبل می‌زد چشمانِ…

0 135
2
علیرضا ناظمی
2 دقیقه مطالعه

دست‌های ما راویان نشاطند که به هم رسیده‌اند با کلی خاطره: از درشکه‌های قدیمی و اسب‌های زین‌شده تا عمق روایتِ‌شهری نو از دوچرخه تا ماشین‌های روز ما مسافرانی پناهنده به شب گاه‌و‌بی‌گاه با نوستالژی‌هایمان قدم می‌زنیم زیر درخت‌های نارونش و می‌ایستیم لحظه‌ها برای شمردن خودرودهای…

0 120
2
علیرضا ناظمی
2 دقیقه مطالعه

فردا، روزی سرد خواهد بود و سنگین از ارتعاش پاییزی درختان و هوای کوچه‌ی ما لبریز خواهد بود از دوردست‌های فاصله شب‌ها ترسناک‌تر خواهند شد و ستاره‌ها دیگر نخواهند رقصید ماه دیگر حوصله‌ی زایش نور ندارد و تگرگ،در کام آسمان ریشه می‌دواند مهتاب چارقد صبر…

0 134
2
علیرضا ناظمی
2 دقیقه مطالعه

حرف‌ها در دهانم نمی‌چرخید زبانم را گویی… و سرانگشتانم بودند که راوی قصه شدند از آسمان، تندباد وزید و من نوازش باد را از پشت دریچه‌ی کولر دیدم تماشایی بود: رقص پرده‌ها در آغوش خیال‌انگیز وسوسه و علائم هشداردهنده پس از آن که به ملاطفتی…

0 122
3
علیرضا ناظمی
3 دقیقه مطالعه

آخرین خبر رویداد مهمی بود: تخطی عاشقانه‌ای مدام شبیه نیش زنبور عسل در رگبرگ های گل‌ها  صحبت از پیراهن تنهایی مرد تشنه‌ای ست که چهار بار،فصل پنجم را دوره کرده و ماجرایش تیتر اول تمام روزنامه‌های شهر شده خدایا، به جای اینهمه برج کمی هفته…