برای بستن ESC را فشار دهید

1 9
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

تو در نفسِ نخستینِ من بودی و من پیش از نفس، عطر تو را می‌دانستم این را زنی گفت:  که هنگام تولد به دیدار مادرم آمده بود پیشانی‌نوشتِ من را می‌خواند همان‌جا که ستاره‌ها عشقِ ما را نوشته بودند دست‌هایم را مثل نقشهٔ گنج باز…

1 7
2
علیرضا ناظمی
2 دقیقه مطالعه

شاید این نوشته… پیکِ سروشِ مهربانی ست از رهگذرِ خاکستریِ روزگار که ذرّه ذرّه در کنارِ گذرِ عاطفه چترِ سایه‌اش را پیشِ پایِ نگاهِ عابری می‌گشاید… عابری که سال‌هاست آفتابِ سوزانِ تقدیر  هر صبح، تکه‌ای از اشک‌هایش را می‌دزدد! در همین کویر، که بوی خاکِ…

4 19
3
علیرضا ناظمی
3 دقیقه مطالعه

هنوز تو چایی را در کاسه ی‌ فیروزه… خوش‌تر از عقیقِ آسمان رنگ می‌زنی و من چقدر ، دلم ریسه می رود  برای شعف شبانه ی شوق تو زخم‌های همیشه‌ام را نمک‌پاشی نکن حالا که شیرینی را از مادر به ارث برده ای و قند…

3 19
2
علیرضا ناظمی
2 دقیقه مطالعه

در آستانه‌ی بی‌پایانِ راه‌ها ایستاده‌ام با چشمانی که از بارانِ انتظار تَرَک برداشته است… بگو: از پیچِ کدامین کوهستانِ غروب پا به دشتِ دیدار می‌‌گذاری؟ تا آغوشِ چشم‌هایم را چون رودباری از نور در مسیر گام‌هایت بگسترانم… شب پَرِ سپیدِ خیالت را در تاریکیِ پنجره‌هایم…

0 16
2
علیرضا ناظمی
2 دقیقه مطالعه

در ژرفای شب‌های بی‌قراری سوسوی یاد تو چراغانی ستاره‌هایی ست که در چاه تنهایی‌ام تا بامداد می‌سوزند… و من پشت درهای ناتمامِ انتظار با دست‌های از هم گسسته‌ی خیال هوا را می‌گیرم تا شاید بوی آمدنت را از لابه‌لای موج‌های شب بدزدم… باد این مسافر…

1 17
2
علیرضا ناظمی
2 دقیقه مطالعه

در قابِ پنجره‌ی خیالم سایه‌ی کودکی‌ام زانو زده است به تماشای باغچه‌ای  که از یاد تو شاخه‌های درخت آلوچه‌اش تا آسمانِ اساطیر قد می‌کشید… به چشمهایم که آیینه‌ی دریا بود نقشِ پروازِ سیمرغ افتاد و تو، چون آبِ زندگانیِ آناهیتا مرا به ژرفای رودِ احساس…

0 17
2
علیرضا ناظمی
2 دقیقه مطالعه

در آتشِ نگاهت که هر بار شاخه‌های بی‌قرارم را می‌سوزاند قد می‌کِشم تا قامتم چراغِ شبانیِ ماه شود بر فراز تپه‌های سکوت… شب، وقتی باد، دامنِ سپیدت را  پر از بوی عطشِ زمینِ خشک تا زانوی ستاره‌ها بالا می‌زند دست‌هایت را گره می‌زنی به نخِ…

0 13
2
علیرضا ناظمی
2 دقیقه مطالعه

دیده باز کن! تا سُهره‌ی عاشق در چشمانت آوازِ رسواییِ این سرِ بازار را با مضرابِ گیسویِ تابدارت بر وترِ سه‌ تارِ نگاهم بکوبَد… از دردِ شانه پهلویم چین خورد  به قاموسِ شکست واژه‌ها قرقره شدند از نخِ گلویم بختِ کجآمده پیچکِ خانه ی ما…

2 18
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

نشسته بر لبِ پنجره ‌ی نگاه چشمانِ زنی، با گیسوانِ باد و آغوشی از نور شعله‌ور در مهتاب پر می‌کند از یادِ او مرا چه ناب… چه دلبرانه… و من، در این شکفتنِ بی‌قرار از پیله تا پروانه  تا شمعِ سحر در آغوشِ ترنمِ ملیحِ…

1 18
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

در این شبِ وسوسه‌های بی‌قرار اشک‌هایم چون شهدِ قندِ تحتِ ضرباتِ بی‌امانِ زمانه ذره‌ذره می‌شکنند… دلم را می‌فرستم به پیشبازِ خاطره‌هایی که پشتِ پنجره‌های قدیمیِ حافظه هنوز دست تکان می‌دهند. به دامنِ اشتیاق دست می‌برم و انگشتانم را در خاکِ نمکینِ ریشه‌هایِ زلفِ تو به…