برای بستن ESC را فشار دهید

0 60
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

قسم به بغض بسته ی پنجره قسم‌به مرکب ِقلم های شکسته به شُکوه لاله، شِکوه آلاله و زنبق‌هایی با نبضِ تُندِ بی‌قرار در آغوشِ گرمای خشمگین آفتاب که از طلوع تا غروب چشم به راه ابرِ نگاهت مانده‌ام تا رنگین‌کمانِ چشمانت را در چینِ لبخندِ…

0 43
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

تبسم می کنی آفتاب طلوع می کند  تبسم تو  مانندِ نسیمی ست که  همهمه‌ی شهر را خاموش می‌کند و من به تو فکر می کنم که   تو نفسِ بامدادانی   انتخاب تو را بی مهابا پذیرفته ام  آفتاب غروب می کند تبسم می کنی…

0 74
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

با آغوش باز به استقبال من آمد مرا بغل کرد  شبی از نیمه گذشته  در فصل شروع برگ ریزان  من را ؛ با حجمی از  عمیق یک دلتنگی به مهر پذیرفت وپاسخ سلام مرا با بوسه داد بدون اینکه بپرسد چند شنبه است ساعت چند…

0 49
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

آمدی و در شعرهایم شکوه حضورت غوغا کرد نوشتم : پرنده نوشتم :باغ نوشتم :بهار نوشتم : گل و تو در باغ ، بهار را جشن گرفتی به گل ها محبت کردی به پرنده آب دادی و دستهایت را سخاوتمندانه به لطافت ابرها گره زدی…

3 108
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

لبریز آهم لبریز درد و توهّمی عمیق در انگاره های این بی امان اشتیاق و این مزمن اندوه که سترگی آن شانه هایم را خم کرده است مرا به حجم دلخواهی از یک دلبرانه مهر به قدر آغوشی مرهم و به اندازه عمیق تُرد احساسی…