برای بستن ESC را فشار دهید

0 11
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

مرا دیوانه می خواهی صبرم را برده ای ایمانم را به تاراج دلم را به اسارت وحالا شعرم را به قهقرا من لطافت چشمهایت را شکوه بالایت را شور کلامت را می دانستم …!! اما ؛حالا قصه جور دیگری ست سرمست می شوم از این…

0 12
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

شبیه دیرک کنار دیوار دست های سخاوتت انقلابی شدند برای رهایی از حصر استبدادهای قد برافراشته تا شانه های به تاراج هرج ومرج رفته ام گل بدهند قوَّت قلبی که  طلوع نور بود در دل ظلمت ها #علیرضا_ناظمی 2

0 16
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

دستهایم گل می چینند از پیراهن  شب من طلوع  صبح  را در  حنجره  زمان  جستجوگرم خوشه های  محبت در دامان  تو قد  می  کشند بگو  چند  فصل دیگر باید برای  اقتدار  ماه   شانه  سپر  کنم تن  پوش های  جدید جشن  های  جدید و  سر…

0 21
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

آرامتر … به قافله ی دل سری بزن کین درد بی امان فراق تو توأمان از من امان ستانده و بسیار می کِشد جان را به بزم غم ای روشنای دیده ی از غم مشوشم ای عندلیب دیده ی بیدار قصه ها باز آی آفتاب…

0 18
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

مشاعره چشم های تو با ماه در التهاب شروع فصلِ عمیقی  از غبطه های من رقم می خورد  تب تند نوشیدن چایی بوی انگشت پیچ دستانت  در وهمی لبریز از بوی گلاب و قند پسته ی لبان تو به فاصله کمی از من با من…

0 16
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

کوچه را به شوق آمدنت آذین بسته ام درهرگوشه شاخه های گل به گردش چشمانت به گلدان آویخته ام وعطر گیسویم را در حوالی تو پراکنده کرده ام بیا که کوچه ،خانه ، پنجره وچشمهای من منتظرند… #علیرضا_ناظمی 4