شورانگیرند عاشقانه هایت من به این غمزه ی بدیع واژه ها در ساحت بکر تصاویر ناب نگاهی تازه دارم پیشتر از آنکه بیایی ونشاط پنجره های باران خورده باشی در سطر چینی های هر سپید ودرآغوش خود نقاشی کنی مرا در قابی از آینه گردانی…
سالهاست جامانده اند در کودکی ات کفشهای کوچک تو مقصد دور است گام های بلند بردار کفشهای جدید به پاکن ر ا ه درازی درپیش است #علیرضا_ناظمی 4
یادت باشد خزان را تو بهانه بودی لبخند زدی شاخه ها لرزیدند و از دهان باد بوسه ها افتادند تو اخم کردی ابرها باریدند و از گوشه ی غمزه ی نگاه تو پاییز سرد شد من به خود پیچیدم مهر خاطره شد اجاق دلمان گرم…
واژه های چشمانت در امتداد دو خط موازی سطرهایی شعر شدند س پ ی د و حالا دیگر همه فهمیده اند عشق من به آن نیلگون بیکرانه را #علیرضا_ناظمی 2
یک گل ، صد گل ، صدها گل توآمده بودی با دسته گلی دردست زمین وزمان را بهم دوختی چشم ها مات حضور تو اندیشه درتمنای درک وجودت ومن که محتاط نفس می کشیدم در هوای تو گیسو به باد سپرده بودی روسری بسته به…
از فصل لبخندهای شیرین از فصل وداع های تلخ از فصل نگاههای گرم از فصل کوچه های سرد آمده ای با آغوشی شعر و شالی که طعم اشکهای تو را می دهد و لبریز است از حرمت نگاه های سرخ شده من به گردن آویز…
آغوش تو پُر است از دلتنگی و چشمهای من پر از خواهش ما چقدر به الزام این تبادلات فرهنگی واقفیم وقتی از سرمان دردهای مُمتدِ بی حوصلگی های مُدام و خواستن های بی وقفه بالا می رود این آخرین رایزنی من با تپش تپشِ نفس…
از وقت طلوع ستاره تو سالها گذشته است دیگر به استمداد ستاره های قطبی فکر نمی کنم از خوشه پروین استمداد نمی خواهم دلم را به مشقت راه در بیابان های تفتیده گره نمی زنم به تنها چیزی که می اندیشم قبلهگاه نگاه توست من…
تکرار در تکرار موسیقی دلکش صدای پای تو صوت دلنشین رقص النگوهایت هوای بی گمانه ی فروردین بهاریه دربهار وتو که با دسته گلی آراسته به خانه ما قدم نهادی تا دیگر بار عاشقانه نگاهمان گره بخورد در هم حالا که هنوز فرصتی برای دوست…
درواپسین روزهای درد فصل خوشی از ماندن خلاصه می شود دردفتر زندگی مان یادگاری به جامانده از گذشته ی دور وسهم ما که غارت شد وبر ناخن های ما جز خراش آن فاصله چیزی نماند مستأصل چشم به آینده داریم جوشیده در فرسوده های فرتوت…