سهم من و تو از بودن رشته های الفت ما حلقه به حلقه گیسو به گیسو تو در تو دست در دست و من که وامدار نوشیدن قهوه ی دلتنگی تو شدم در عصری سرد به انتظار آمدنت از کوچه پاییز کتابهایم نشانی تو را…
نامت را جوانه صدا خواهم کرد که شکوه باور بیکرانه ی عشقی در ترنم عاشقانه ی باشکوه اساطیری فصل ها جایی که واژه ی انسان فخامت بار معنا مییابد وقتی تو هستی واز گُل، آفریده شدن کلامت سهم تو می شود در دور دست های…
تندیسی از محبت تو چراغ سبز مهربانی ات ومن که چون شاخه گلی روبه احتضار با آمدنت وجودش لبریز مهر می شود وتنفس در شریانش شوری سبزینه به بار می آورد که همه مرهون سخاوت طبع توست #علیرضا_ناظمی 6
دلم آشیانه ای می خواهد لابلای درختان کنار کلبه جنگلی در مسیر آتش ودود قلیان فضایی شاعرانه چایی گرم وقهوه ای تلخ کنار کسی که دلت گرم شود به بودنش کسی که می شود از حضورش هزاران رؤیا ساخت در دل شبهای خاطراتت کسی که…
برای ساعت عاشقی بی چشمداشتی از زندگی نفس های عمیق می کشم در هوای زلال عطر گلهای مریم حالا که درد تا شانه هایم آمده شوقی دارم به چشمانت بیا و آستانه تحمل مرا به سه چهار لبخند به اندازه یک بغل آرزو بالاتر ببر……
دست وپا می زند شیدایی های مکرر من وچقدر اما و اگرها داری درسی تازه بگیز از زوجیت حالا که با هیچ سلفی تک نفره ای حالت خوب نمی شود تبلور تبسم تبدارت را هنوز درخاطر دارم جیغ جغجغه های جغرافیایی را هم پشتوانه…
چگونه از تو ننویسم دراین هوای برفی حالا که گنجشکِ سرما زده بر دیوار مشترک مان عز و لابه می کند ومن به هوا خواهی از تو به سرپوشی گرم وهوایی عالی وفنجانی شعر دعوتش کرده ام بگذار بنوشد جرعه ای دلتنگی در هوای بیقراری…
هیچ کس نفهمید شهریور قصد ماندن نداشت تیری انداخت و رفت تو آمدی برای ماندن ومقصود تو؛ با آن نگاه سردت افسون بود دامنت را تکاندی مهر باریدی از شانه هایت کرور کرور غرور می ریخت برایمان پسته پسته انار آوردی بی آنکه…
درشهر ما هیچ کوچه ای بن بست نیست همه آنها آغوش های بازی هستند که خستگان ناامید ودلسوختگان عاشق را به سمت خود فرا می خوانند تو هم دعوتی من هم ایستاده ام به تماشا چشم انتظار با قلبی سلیم ودیده به آمدنت دارم… #علیرضا_ناظمی…
دستهای تو سرنوشت های همیشه را رقم می زنند فصل ِ گلگون ِ لبخند ها چترِ بارانت، در هوای جاری زاینده رود چهارباغ تماشایی رنگین کمان شهریورت و سهمگین فنجانی از عربیکای چشمانت #علیرضا_ناظمی 2